امشب دوباره دلم گرفته!!!
به یاد تمام روز های قشنگی که با تو بودم...
یادت که نرفته...
من خوب بیاد دارم آن لحظاتی که قلبم از شوق دیدن تو می تپید لحظاتی که تیک تیک عقربه های ساعت هم دل آزار بود ... آری به یاد دارم تمام خاطراتی که نمی دانم چطور باید آنها را غریبانه فراموش کنم ؟
خاطراتی که هر ثانیه اش برای من یک صفحه از زندگیم ثبت شد... آخر چگونه به دست عدم بسپارم آن همه عشقی که تو به من هدیه دادی؟؟؟
خدایا سخت است... و چقدر بغض گلویم را می فشارد انگار قصد خفه کردن مرا دارد...
خدایا!!!
می گویند به هر که میوه ی سنگین عشق می دهی شاخه اش را می شکنی،تو خود مرهم دل شاخه های شکسته باش!!!
خدایا !!!
به حق این ماه عزیز به همه لیاقت عشق واقعی را عطا کن ...